فرهنگ و هنر

روایت‌هایی از علاقه آیت‌الله طالقانی به آواز

باور عمومی این است که هنر روحی لطیف می‌طلبد، یا حداقل آن را چنین می‌پروراند و از سوی دیگر، سیاست خشن و قدرتمند است و خود را روح عقلانی می‌نامد. از این رو برای همراهی عمومی سیاست و هنر در یک نفر تصور می شد که کثرت در امان باشد.

به گزارش دوران خبر، روزنامه «شارچ» در ادامه نوشت: اما تاریخ بر خلاف باور عمومی چرخیده است. ما هم یک هنرمند حرفه‌ای داشتیم که دستی در سیاست داشت و هم یک سیاستمدار حرفه‌ای با علاقه به هنر. ما هم هنرمندان حرفه ای داشتیم و هم سیاستمداران حرفه ای. بسیاری از هنرمندان هستند که سیاست در زندگی آنها نقش مشخصی داشته و آثار و حتی سرنوشت آنها را تحت تأثیر قرار داده است. بسیاری از چهره‌های عرصه شعر و ادبیات معاصر ایران، به‌ویژه دهه‌های 1320 و 50، درگیر سیاست بوده‌اند، اما سیاست به معنای مسلکی گذرا بر زندگی آنها بوده و در نهایت ساختار هویتی آنها با پسوندها و پیشوندهای خط مشی مشخص نشده است. . برخلاف بسیاری که اولین و آخرین سیاستمدار حرفه ای و شناخته شده بودند، حتی اگر شاعر، نقاش یا نویسنده خوبی شوند.

محمود دولت آبادی درباره سیاستمدارانی که به هنر روی آورده اند، گفت: من مسائل سیاسی را به جامعه خود کشانده ام اما هرگز سیاستمدار نبوده ام و خود را بیشتر یک نویسنده اجتماعی می دانم، سیاست می تواند هنرمند را نابود کند، نویسندگانی بوده اند. زمان ما که وارد سیاست شد و در سیاست و ادبیات و هنر موفق نشد؛ مثلاً نوشین یک هنرمند سیاسی بود که فاجعه شد، در حزب تودا، نوشین قربانی تصمیم فرار از دست رهبران حزب شد. زندان در حالی که سه ماه در زندان بود، من هرگز به خودم اجازه ندادم وارد سیاست شوم، اما به مسائل سیاسی جامعه حساس هستم، از جمله سیاستمداران نیز ذکاءالملک، دکتر ارانی، سعید نفیسی، قوام السلطنه و احسن طبری در حال فراگیری هنر; مثلاً قوام سعدی را خط زده بود. به نظر من اینها در زمان خود شخصیت های زیادی بودند. آقای ذکاءالملک علاوه بر یادداشت های خود، فلسفه را ترجمه کرده و طبری نیز داستان و اشعار سروده است. مشخص است که به هنر و ادبیات توجه داشته اند و هنر در زندگی شخصی آنها تأثیر دارد. هر کدام کمی به زبان، ادبیات و فرهنگ کشور توجه داشتند».

نگاهی داریم به هنر زیستی برخی از شخصیت های سیاسی معاصر.

رکن الدین مختاری، کمانچه نواز

در ایران در صد سال اخیر، شاید اولین شخصیت سیاسی و نظامی که نقش مهمی در هنر داشته است، یک افسر خشن متهم به قتل، شکنجه و اعمال غیرانسانی به نام رکن الدین مختار باشد. مردی کرمانشاهی (طبق سنت نیز اهل اصفهان) با سابقه نظامی وارد ارتش شد. علت شهرت مختار که از سال 1313 تا 1320 رئیس شهربانی بود، نه تنها هنر و فضایل اخلاقی او، بلکه کشتار انقلابیون در آن زمان بود. خون و جنگ چنان به زندگی مختار آسیب زده است که کمتر کسی نام او را به عنوان یک نوازنده شنیده است. مختاری برای اولین بار موسیقی را بدون خواندن و نوشتن با ویولن آغاز کرد و حسین اسماعیل زاده (موسیقی و فرزند اسماعیل خان کمانچکش) یکی از تاثیرگذارترین اساتید در زندگی هنری او بود. در کتاب تاریخ موسیقی ایرانیان اثر روح الله خالقی مختاری آمده است: وی تا 30 سال پیش کمانچه نواز و ترانه سرای نامی بود و به گفته نویسنده درویش خان و رکن الدین خان از نظر ابتکار و ابتکار، غوغای ابهت خود را گرفتند. طعم ترکیبی یکی از آثار منتشر شده که بخشی از آثار مختار را در بر می گیرد، «شب شعر» نام دارد و در سال 1356 توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. ارزش هنری آثار رکن الدین مختار به حدی است که مارشار پایور آنها را سالها پیش نوشته و ارشد طهماسبی نیز اثر او را انتخاب کرده است. داریوش پیرنیاکان نیز در برنامه ای به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی از مختاری تجلیل کرد و اثر او را در تالار وحدت اجرا کرد. با این حال، هنر صرفا مختاری جنایت و خون نیست. مختاری در سال 1350 درگذشت.

مرتضی کیوان، شاعر

کیوان ستاره ای بود، از آتش فرود آمدیم… (ابته) مارتا کیوان اگرچه در بین دوستانش به عنوان فردی معتقد و علاقه مند به ادبیات شناخته می شود، اما زندگی و سرنوشت او با سیاست گره خورد و جانش را در راه آن فدا کرد. مرتضی اولین سردبیر ایرانی و مؤسس انجمن ادبی «شمع سوزان» بود. او در ادبیات روسیه شهرت بسیار خوبی داشت. او سردبیر داخلی مجله بانو، سردبیر مجله جهان نو و عضویت در هیئت تحریریه مجله کبوتر صلح بود. کیوان مترجم، شاعر، روزنامه نگار و فعال سیاسی در سال ۱۳۳۳ تیرباران شد.

بیزین، مترجم

محمود اعتماد زاده (بهزین) به واسطه ترجمه های بی نظیر و حضور در محافل ادبی و هنری، چهره ای شناخته شده در محافل سیاسی، ادبی و هنری است. ترجمه آثار بلزاک، رومن رولان، شلاخوف و شکسپیر در تاریخ آن دیده می شود، اما نباید از سیاست زیستی معدنچی غافل شد. او همیشه خود را از اعضای حزب تود ایران می دانسته و از زندان های قبل و بعد از انقلاب جان سالم به در برده است. شرکت در تأسیس کانون نویسندگان، عضویت افتخاری کمیته مرکزی حزب تود و فعالیت در اتحادیه دمکراتیک خلق ایران نیز بخشی از تاریخ سیاسی آن است. در سالهای اول انقلاب به دلیل فعالیت سیاسی به همراه سیوکس کسرای و هوشان ابتاق از اتحادیه نویسندگان اخراج شد. بهزین در سال 2006 درگذشت.

آیت الله طالقانی و آواز

آیت‌الله تلگنی به‌خاطر دیدگاه‌های عقیدتی‌اش، قطعاً موضعی پیشروتر از بی‌تفاوتی در زمان خود نسبت به هنر داشت و در برخی داستان‌ها و گفت‌وگوها گفته می‌شود که صدای کمی خسته و مهربان از ایشان شنیده می‌شد. محمدی گرگانی در کتاب خاطرات خود خاطره‌ای را در این باره بیان می‌کند: یک شب آقای هاشمی رفسنگانی تصمیم گرفت بخواند و ما به افتخار ایشان چیزی نگفتیم. تلگانی بعد از شنیدن صدایش در شوخی به من گفت: «مرسی موسیقی ممنوع!

ابوالحسن طالقانی فرزند آیت الله طالقانی درباره نگرش ایشان به هنر گفت: البته از ایشان خبری نداریم، زیرا ایشان اغلب در زندان هستند و احتمالاً برای بازداشت شدگان می خواندند. گاهی که آهنگ های میشناو را خط می زدند، آهنگ ها را با آهنگ هایی زمزمه می کردند، مانند: نردبان دنیا ما و ما هستیم…; ترانه های فلسطینی نیز از جمله آهنگ فیروز روی صفحه پخش می شد.

مهدی طالقانی دیگر فرزند آیت الله طالقانی نیز گفت: آقای طالقانی از اولین روحانیانی بود که رادیو داشت و معمولاً در طالقانی آن را با خود می برد و اخبار عربی را گوش می داد. در تلهگان برخی از روحانیون به او گفتند که رادیو حرام است، او پاسخ داد برای تو حرام است، بر من واجب است! یک بار که موج رادیو در حال تغییر بود، یک بار مردم آهنگ آمکولسوم را پخش کردند و روی صدای آن قطع شد و احساس کردم صدای آمکولسوم را ندارد. بعد از انقلاب بسیاری از هنرمندانی که از دست کمیته ها افتادند چاره ای جز آمدن به خانه آقا نداشتند و هر روز حداقل دو نفر می آمدند و آقا دستور می داد دست از آزار هنرمندان بردارند و ما به تعدادی از آنها نامه نوشتیم. آقای شماعی زاده هم یک بار وارد شد، یادم هست در خانه که شهیر قنبری آمد، به ایشان گفتند که خانم گوگوش هم آمده است، من ایشان را ندیدم. بازیگر دیگری هم آمد که الان در ایران است و اسمش را نمی گویم. آن مرحوم همچنین به صورت تمام وقت در جمعیت امداد طالقانی مشغول به کار شد و به درمانگاه های تحت نظر خود کمک می کرد.

مصطفی چمران، خوشنویس و نقاش

مصطفی چمران در ذهن ایرانیان به عنوان مبارز، انقلابی و با تصاویری مرتبط با کلاش شناخته می شود، نبردهای او از مرزهای ایران فراتر می رود و سلاح های او را در لبنان، مصر، فلسطین و سوریه می توان دید. شهادت او نیز بیشتر به ابعاد سیاسی و انقلابی زندگی اش پرداخت و هنر در تاریخ چمران به حاشیه رفت. چمرن خط و نگارگری قابل توجهی از خود به جای گذاشته است که متأسفانه در سال های اخیر چندان مورد توجه قرار نگرفته و نسل جوان با دیگر ابعاد شخصیتی او ناآشنا مانده است. به گفته برخی، حمران به دیدگاه های عرفانی نیز نظر داشته است و این در آثار او مشهود است. چمرن در آثارش از مضامین دینی و طبیعی استفاده می کرد. برادرش نیز به مدت دو سال در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تحصیل کرد، هرچند بعدها رویکرد متفاوتی به هنر و سیاست داشت. حمران در 29 ژوئن 1981 درگذشت.

ما حسین موسوی نقاش هستیم

نام میرحسین موسوی در اذهان مردم ایران و حتی جهان با نخست وزیری و انتخابات 88 و به طور کلی سیاست و سیاست تداعی می شود، اما ابعاد دیگری از شخصیت او وجود دارد که چنین نیست. نزدیک به سیاست حسن قبل از نخست وزیری با تحصیل در رشته معماری مرا با محیطی غیرسیاسی آشنا کرد و آثار قابل توجهی در این زمینه از خود برجای گذاشت که از آن جمله می توان به: 1- ساختمان های سازمان آب آسپن; اولین پروژه موسوی پس از فارغ التحصیلی 2- فرهنگسرای توحید 3- مزار شهید درب هفتم (بهشت زهرا)؛ معروف ترین اثر موسوی. به گفته خود موسوی طراحی بنا در شرایط خاص اجتماعی و مذهبی و به ویژه درگیری عاطفی که موسوی با شهدای مقبره داشت انجام شده است. 4- دانشگاه شهد; 5- مسجد سلمان فارسی 6- مرمت موزه هنرهای معاصر فلسطین و سایر آثار مهم در زمینه معماری و شهرسازی که ساختمان های آن همچنان پابرجاست. میرحسین از اوایل دهه 1940 تا به امروز به نقاشی به عنوان یکی از علایق خود ادامه داد و نمایشگاه های مختلفی از آثار او از جمله در آکادمی هنر برلین برگزار شده است. موسوی علاوه بر هنرمند بودن، در سمت‌های اجرایی این حوزه نیز تأثیر داشته است و ریاست 11 ساله‌اش بر فرهنگستان هنر ایران درخشنده است. همسر وی زهرا رهنورد نیز در تاریخ نقاشی آثار قابل توجهی دارد.

بیژن جزنی، نقاش

او یکی از معدود فعالان سیاسی بود که شهرت هنری اش تقریباً به اندازه فعالیت های سیاسی اوست. مخصوصاً عکس هایی که در زندان کشیده بود. جزنی از نظر اقتصادی مرفه بود. او به همراه یکی از دوستانش – پرویز اشعیا – کل مرکز تخت جمشید را پایه گذاری کرد. میهن خورشیدی، همسر بیگنس می گوید: «مرکز یا این دفاتر تجاری کوچک برای مارک هندلر و کالاهایی که داشتند تبلیغ می کردند و تبلیغات به صورت نقاشی انجام می شد.

جزنی نه تنها در مرکز تجاری خود نقاشی می کرد، بلکه نقاشی اساساً یکی از مهم ترین سرگرمی های او حتی در زندان بود. سیاهکل و نقاشی های زنده از معروف ترین نقاشی های جاز هستند. بیژن جزنی و هشت زندانی سیاسی دیگر در 30 فروردین 1354 در زندان اوین توسط ماموران ساواک کشته شدند. گرچه قایان سپس در مورد آنها نوشت: 9 زندانی در حال فرار از زندان کشته شدند!

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید