குற்றியியுக்க்கியிக்க்கு க்்குક்க்கியிக்க்கு க்்குક
О koran бод шаеет печал бешед в сворат Америка печать ба ход. பியுக்கு மின் மாட்ட்டு و நும்ப்பு. انگلیبودن یا مصلحبودن، در إلی او را از غرفی از روی دیور صبراد به زیر كشید و روكه حوزی اندیشه و هنر اسلامی كرد. همانجا بود ک و شاتری امن شد…
به روگر دوران خبر, کیں اعتماد نوشت: «یوزی» به دست شبها روی دیور سورت امریکی کشیک میداد نوزده سال کیشر نکهد به همور همان «دانشجویان مسلمان پیرو خت امام» از همان دیور صبراد بالا کرده بود و انگرا را کرده بود. அந்கு மியுக்க்குக்கு و او هم مثل همه بود، اهل شهر تهران بود. اول دامليقتري بود، بعد به شوك دوكتر شريعتي، كرده بود كهدلة علوم جميعيل تا جميعـصنائي بخواند. باد از کنگله فرهنیه هم شد دیگاوی لیتادرکای دانگاشت تهران! اما تا آن زمان، در بیش بود و اورهی داد در پیش بود. رخدادهایی که تندر همیکیز را درمینوردیدند و زمید را در هممیریختند.
یکی از آن وقایع، اشغال سفارت آمریکا در 13 مرداد 1358 بود. با این واقعه که سرنوشت ק ק ק ר ס ת ת ו ו ת דקש בעד בעד ת ש ש ש ר ר דרד דרד דרד דרד דרד. البته اوایل اینطور نبود. دانشجویان قرار بود برای مدت کوتاهی سفارت را حفظ کنند اما با استعفای ناگهانی مهندس مهدی بازرگان در اعتراض به نقض قوانین بین المللی و چهره حکومت و حمایت همه جانبه حضرت امام از دانشجویان اشغالگر. داستان سفارت از یک داستان کوتاه به یک داستان دملهدار بلند بردال شد. داستانی سرگرم کننده که میلیون ها بیننده را برای روزها و هفته ها سرگرم می کند. هر شب تا صبح، اورهی جمعیت، در براز در رجال سورد، در کیابان تخت جمشید، گرد میامند تا تعریف زیدا جوانی را براز دیور صبراد تامشاهند. سخنرانی آتش، شعار علیه آمریکا و پرچم آمریکا!
روزها و هفته های اول هر شب تصاویر تلویزیونی مربوط به سفارت پخش می شد. دو سه دانشجو بودند که در استودیو تلویزیون خودشان را لو می دادند که همیشه به لنز دوربین نگاه می کردند و اسناد را افشا می کردند. ابراهیم اصغرزاده، محسن میردامادی، عباس عبدی، رحیم بیتنی و حبیب الله بیطرف از عوامل اصلی افشاگری بودند. از آن میان رحیم باتنی خیلی زود از گردونه کاشد شد او دانشجویی بود که سند را در ارتباط با ناصر میناچی، بنیانگذار وزارت ارشاد و اولین وزیر تلویزیون خواند. کاری که کامی کشم کهاسانی از یاران دکتر میناچی در «نهضت ملی ازادی» شد و همان عربت شد که محوبالتحمیلی رحیم باتنی شد. اما آن دسته از دانش آموزان مشهوری که مدت ها در چشم سلبریتی های تلویزیون محبوب بودند، از بین نخواهند رفت. ابراهیم اصغرزاده به مجلس رفت، مدتی معاون وزیر شهر تهران بود و پس از آن به عضویت اولین جلسه شورای شهر تهران درآمد. همان دورهای که از او فریکهای غیر إشلاّهتلب برنائی داد Mohsen Mirdamadi braй techsil beh Europe rift, dr echochu очасичный амор бейнімлла dadstan klі kisor, Ayatollah موسوی خویینیها، شد و به احواز ریفت تا یک کندی استاندار خوزستان تبدیل شد. او در دور راحمة، همره با کروبی از هممسلکان سیاسیاستی، حسبنگر را شد داد و پس از محمدرضا ختامی دوین و کو لامن دبیر کل آن شد. او با جوربی از همان آدوده سرشناس حزب به مجلس ششم راه یافت ک با کروبی و کروبی و تحسن به کر کود پیان داد. О др 88 бех кандан пиздат в чандсали ра дер بند 209
عباس عبدی اما تستمی استفادهتر از آن دو پیدا کرد او بر کلفا آنها به جزادیناگری و رکستی میل کرد. همی تنشید او را در تول بیش از سه داخه به یکی از سرشناسترین جازیدینگاران ایران بدل میکند. ابتدا روزنامه «سلام» و در جریان اصلاح روزنامه «مشارکت» مدتی در زندان و پس از آن همکاری مستمر با روزنامه های کثیرالانتشار اصلاح طلبان تا کنون.
داستان دوزهوی نوزده ساله شهرستانی «یوزی» به دست بر فراز دیوار سورد، اما داستان عدن است. او طباب شاعرانه داشت. परिधेवाष बा अर्मुक्षा हैमुवानी नहीत انقلاب، هر کند در آن روازی یک تمتزیا بود اما و هم کنگلی نوبود با همداستان با حمداستان با حمداستان मुश है सुद؟ О ба ан ковая، هوم هد را دِرِ مِرون پروژه و بند در هوم چتوب را هد را. کشمکشی ک در او را از آن فزا جدا کرد و به راه شاعرانگی برد. اما تا آن زمان، یک کندی زینت در همان فیزی کرین علی و کیںیں، از او تاوںیی رمانتیک تصمیم گرفت که همه عیکته ای پرومانی کود را به کینای دیگر میدید. هماوتور ک بعدها جنگ در او تاسیری دیگر لهد ז מין מעשים ר ד דר ס מר מר ، ، מערי דלדי ק דקטר פסר ד ד בר א ב קרד קרד ؛ هما مجرایی که در کامل یک کتاب به قلم همان دکتر دایی در حوزی اندیشه و هنر اسلامی شد و کهاسانی را شغوپزده کرد. او کتاب را دوست داشت. اساسا نوعی جاذبه برای «عشق»
או קער בוד שאער שלח בהדה ו אנטה שלח ב קוד נשעדן பியுக்கு மின் மாட்ட்டு و நும்ப்பு. انگلیبودن یا مصلحبودن، در إلی او را از غرفی از روی دیور صبراد به زیر كشید و روكه حوزی اندیشه و هنر اسلامی كرد. همانجا بود و شاعری اوآنی شد هر کاند باید تا سالها سابر میکرد تا قدرش انچنان که باید دونسته میشد. شاید نه نجابت بیش از کاکاش، سکوت و تمأنینهاش، کمحرفی و سوادیاش، او را از همه شاعران انگلی همعصرش دیگر کرده بود. به همین کارت بود، شاید، ک شعرش نیز به نجابت او برده بود. شعری که رخ بر نمیکشید و به عین و آن تعانه نمیزد گروهی در همان دوران او را یک Exception وایدیند و کربی دیگر، نابغهای نوزور ک باید ا را کوزور. دوبیتیهای او، غزل و شعر سپید او، اونیادیهایی از جنس دیگر داشت. شاید بتوان گفت که او بزرگترین شاعر جهان است. شاعری که، شعر او را برگزید! او پیش از انک شعری بسراید شعر او را سروده بود. او در همان كوران تعليقة دهه سست به قدري قد كشيد كه يك سر و كرد از همه شاعران همدوره خود، بلندتر شد. تناور تناور که هلا سائه میغسترد و میداد.
و بعدها کمتر از خاطرات سفارت گفت. شاید این برای گفتن کافی نبود او از دوران کوتاح حوزر در جبهههای جوبه هم گفت; אז שארי בראי גנגן تصویر مردی که دوچرخه میراند یا دستش را به قبرستان میبرد. О бече жувна бод گتوند، در خوزستان. داستانهای جنگ یک به یک بر او کی
کشنا میگفت، همیک سرودن «شعری برای جنگ» از فرت گریه، از حال کردی است! به همین خاطر در شعر یكی از جاودانهترین شعرهای متفعل از جنگ از ابو ابورد. О бешедха «шеари брай ژنگ» отчение хом срод. شعری برای جنگ نوبرہ ۲، کے گوی رمہ همان شعر بود. شعری قویتر از نازر زرافت صناعت ادبی، اما نه به تعریفی شعر پیمت. و در هما سالها کتاب در «کوچه عبت» را کرد را کرد و از آن کتابهای دیر کرد. अवा है शायरी कैज़ा शुद्ध बोद बोड دکتر شفیعی کدکنی او را که دوست میداشت पुर्ण नाबग्हाष، दल उ रा बर्द बोद او نبوغ داخوای شهرستانیاش را دوزوگه بود. گوهری كمیاب ك كار بود، تا سالها كهسانی را شوگـزده كند. او پیکی از میان همه ایشههای دانگاشی راه خود را برگزیده بود. ادبیات آخرین مقصد او در دانش بود; کجا دکتر شفیعی کدکنی برای او برگزید. О доктора грип. در همان فقلادة للتعادریة، به مقام استادی ریستی. هلا در دهه هشتاد همه او را به نام «دكتر قيصر امينــور» ميكتدند. او به فرغانستان ادب هم راه یافت. عرب جوان و افضل فرحنجستانی که دکتر حسن حبیبی بر دهدست
او پیش از انک به پیری براکس، در شعر از مرز پکتگی در کیکستی بود. உத்துவியாயாய் பிர் க்கு க்கு சாய் புருக்கு ، உு குக்கு ப்பு ، பார் பார்ரு ரார்ச்சை ுட்டு க்குக்கு க்குக்கு حکایت زندگی شاعر اما با درد غم انگیز، راندن تلخ در شمال و تراژدی پا به جهان گذاشت. و كليههايش را از دست داد، قلبش به نوبور فيدو و درمان كشدار و توروتو جسم و را در هم شكت. جسم درهمشکسته او، روح بلند و بروز او را تابمایرد جسم و در جوانی پیر شد پیش از پیپت سالکی در یک نیمه شب عیسینی، در همین ماه که او به امیریکا بود بود، در میانه راه راشین به هپوستانی دی. شاید این پایان ماجرا باشد. نوزده ساله روز 13 آبان 1358 و کهل و هشت ساله 8 آبان 1386. אינ אמא אני עבור עין מעזראגוייהי או נובוד. شعرهای و امروز او را در یاده ها زیده نگه میدارند گاه هتی کیں یک تعلیک کلام یا زربالمستل או עשוע הסט، הר קאנד ק שנשה، זיםמש דיגר ניסט. مثل خیلی از شاعرانی که با همه مردم زندگی کردند و پیر نشدند. О низ зинда эст»
انتهای پیام